- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یک لحظه مرا دور ز ماتم نگذارید در سینۀ من غیر غمش غـم نگذارید ما زخمیِ عشقـیم به روی جگـر ما یک مرحمتی کرده و مرهم نگذارید با لطف حسن بوده، حسینی شده عالم این را به همه گفته و مبهم نگذارید گر مرده شود زنده ز لطف گل زهراست آن را به حساب گـل مریم نگـذارید دو ماه، عـزادار حسینید و ابالفـضل این یک شبه را بهر حسن کم نگذارید در وصف رخش شعر بگویید و حسن را بی محتشم و دعبل و میـثم نگـذارید مقـتـل بنـویـسید برایش، محـنـش را بی سیـد طـاووس و مـقـرّم نگـذراید بی گـنـبد و پرچم شده او پیـشنهادی دارم به حساب دل سنـگـم نگـذارید با نـیّـت هـمـدردیِ او روز عزایش در هر حرمی تا، شده پرچم نگذارید
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
تـنـش را با دم تـکـبـیر بُـردنـد کنارش دست بر شمشیر بردند ملائک پـیـکـر پـاک حـسن را به سوی فـاطـمـه با تیـر بردند ***************** تمام تیـرها بر پـیکـرش خورد یکی از تیرها بر حنجرش خورد یکی بر سیـنه و بـازو و پهـلـو تمامش را به عشق مادرش خورد ***************** کـشـیـدنـد از تن او تـیـرهـا را کسی پـوشید روی مجـتـبی را شنـیدم هـاتـفی از آسمان گـفت گـرفـته سهم خود از کربلا را ***************** بــرای تـو دلــم دارد بــهـانــه گـرفت از آه مـن آتـش زبـانـه به زیر لب حسین اینگونه میگفت الـهـی دفـن میگـشتـی شـبـانـه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هرکس که بر کـریـم پنـاهـنده میشود دل مـُرده هـم اگر برسد زنـده میشود آنقـدر میدهـنـد که شـرمـنـده میشـود آیا به روز حـشر سـرافکـنـده میشود واللهِ اعــتــقـاد مـن ایـن اسـت تـا ابــد زیـن خـانـه نـا امـیـد گـدایـی نمیرود وقتی به گریه طینت من رنگ و بو گرفت این چـهـرۀ سیـاه کمی شستـشو گرفت کم کم تـمام زنـدگـیام بـوی او گرفت اینگـونه بود بیسـر و پا آبـرو گرفت از آن بـه بـعـد خـانـۀ دلــدار شـد دلـم تا آمـدم به خـویـش گـرفـتـار شـد دلـم امشب حسن حسن نکنم شب نمیشود بـی یـا حـسن تـجـلّـی یـا رب نمیشود زلـفـی که باد خـورده مرتب نمیشود هر کس به هم نریخت مقرب نمیشود آتـش زده هـوای وصالت به جـان من یـا ایـهـا الـکـریـم و یـا ایـهـا الحـسـن ما را خـدا کنارِ کـریـمان بزرگ کرد ریزه خـورِ دیارِ کـریمان بزرگ کرد آنقـدر در جـوارِ کـریمان بزرگ کرد انگـار از تـبـارِ کـریمان بـزرگ کرد عمری به دستگیریات اقرار کردهایم مـا اعـتـمـاد بــر کــرم یــار کـردهایـم عمری سبو ز جـام کرم میزنم حسن نقش تو را به چـشم ترم میزنم حسن سربـند سبـز رویِ سرم میزنم حـسن با نـام تو به سیـنه حـرم میزنم حسن باید مـدینه محـشر کـبـری به پـا کـنیم بـالای قـبـر تـو حـرمی را بـنـا کـنـیـم از راه دور دسـت تــمــنّـا گـرفـتـهایـم عمریست در حـریم تو مأوا گـرفتهایم دستان خـویش سوی تو بـالا گرفتهایم هر چه گـرفـتـهایم ز زهـرا گـرفـتهایم بـیهـوده نیست آبـروی رفـته میخَـرَند فـرزنـدها ز مـادرشـان ارث میبـرند چـشـمـان من به سـوی درِ بستۀ بـقـیع بُغـضی ست در گـلـویِ درِ بـستۀ بقیع سـر مـینَهـیــم رویِ درِ بـستـۀ بـقـیـع گـریـه شـده وضـویِ درِ بـستـۀ بـقـیـع ای کاش پرچمی سرِ این قبر میزدیم با گریه پرچـمی سرِ این قـبر میزدیم قربان آن جگر که چهل سال پاره بود زخمی از آن شکستگی گـوشواره بود در کوچهها فقط پیِ یک راهِ چاره بود با مـاه رفـته بود و عـصایِ ستاره بود چون کوچه تنگ بود کسی در برابرش بگذاشت، پا به چادر و رد شد ز مادرش در کوچه مادرت به عصا احتیاج داشت چـشمش ندید، راهـنـما احـتـیاج داشت پهلو شکسته ضربه کجا احتیاج داشت سیلی که خورد، ضربۀ پا احتیاج داشت؟ لعنت بر آنکه با لگدش بارِ او شکست بادستِ بسته شخصیت یار او شکست از آن به بعـد خـنـده به لبها حـرام شد تو هفت ساله بودی و عمرت تمام شد در شهـر، آلِ فـاطـمه بـی احـتـرام شد توهـینِ بر عـلی همه جا لـفظِ عـام شد دیدی کسی که حرمت صدیقه را شکست بر منبر پیـمـبـر و جـایِ عـلی نشست آهسته تـر قـدم بزن ای مـردِ کـوچهها بشکن سکوتِ بیکسی و سردِ کوچهها مـویت سپـیـد کرده دگـر دردِ کوچهها یـادت نـرفـته خـنـدۀ نـامـردِ کـوچـهها دیـدی ز مـالـیـات مغـیـره مـعـاف شد اینهـا سپـاسِ شـدّت ضـربِ قـلاف شد لعنت به هر کسی که تو را بد صدا زده زخـمِ زبـان بـه سـیـنـۀ درد آشـنـا زده صبـر تو طـعـنـه بر هـمـۀ انـبـیـا زده صلـحِ تـو ریـشـۀ هـمـۀ فـتـنـه را زده آری چـکـیـدۀ عـلی و مصطـفی توئی بنـیـانـگـذار نـهـضتِ کـربـبـلا تـوئـی با زهرِ همسرت جگرت ریخته به هم زهرا کجاست؟ مویِ سرت ریخته به هم تصویـرهایِ چـشم ترت ریخـته به هم خانه دوباره در نظـرت ریخـته به هم بیرون بریز خون جگرهای خود حسن کمتر به پیش خواهرِ خود دست و پا بزن خونین دهن ز کـربـبلا حرف میزنی از ماجـرایِ رأس جـدا حرف میزنی از نیزههایِ بیسر و پا حرف میزنی از لشگـری بدون حـیـا حرف میزنی گرچه بناتِ فاطمه در تاب و در تب اند شکـر خـدا مـحـارمِ تـو دورِ زیـنب اند دستِ حرام زاده به معـجـر نمیخورد ضربِ لگد به پهلویِ دختر نمیخورد آتش زبانه اش به مویِ سر نمیخورد با نـاسـزا به زیـنب تو، بـر نمیخورد خون جگر اگر چه به لبهایِ تو نشست آهسته جان بده که ابالفضل زنده است در کـربـلا سپـاهِ حـرامـی چه میکنند با چشمِ خیره خواهرِ تو دوره میکنند پـوشـیـۀ زنـان حــرم پــاره مـیکـنـنـد زنهـا و دخـتـران هـمه آواره میکـنند زینب پس از حـسین گـرفـتار میشود آواره بـیـن کـوچـه و بـازار مـیشـود
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بـالا بیـار زهر عدو را میـان طـشت آری بـده تـمـام غـمت را نشان طشت تازه بهار غـربت تو رونـما شده است گل کرد باغ خاطرهات در خزان طشت از بس که پاره پاره دلت پیش چشم او است طاقت نمانده است گمانم به جان طشت تعداد زخم های دل تو ترک زده است در هم شکسته پای غم تو توان طشت مرغان خون جگر همه ققنوس میشوند در آتشی که شعله زد از آشیان طشت هر چه سکوت کرده لبت سالها بس است وقتش رسیده گفته شود از دهان طشت از کـوچـه فـاش میشود ابعـاد تازهای پُر کرده است گوش فلک را، فغان طشت دارد به گوش میرسد ایـنجا کـنار تو بانو نرو به خاطر زینب؛ بمانِ، طشت "لا یومِ..." تو شروع غریبی دیگری است افتاد پرده از غـزلـم، شد عـیان طشت آن مجلسی که لرزه به قلب غزل گذاشت در پیش چشم فاجعه خون شد، جهان طشت خورشید را گرفته به آغوش غرقه خون دارد غروب میچکد از آسمان طشت آن خیزران مست پر از کینه میخورد هم بر لبان عشق وَ هم بر لبان طشت تازه شروع قصه از اینجا است، دخترش! پـایـان نـدارد آه چـرا داستـان طـشت؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
داستان عـشق او عـمر یک ازل دارد با دو چشم او تنها عشق راه حل دارد بین شعر عاشورا بیست و سه غزل دارد ده بهار و سیزده تا کندوی عسل دارد تیغ قـاسمش گویا ارثی از جـمل دارد با وجود او عـباس پهـلوان و یل دارد کـاروان عـاشورا بی حسن نشد عازم جـلوه حسیـن اکـبر، جلـوه حسن قاسم دست آسمان چـیـده دست سورۀ کـوثر میـوههای رویایی از درخت پیـغـمـبر پس تو عزّت عرشی از بهشت هم برتر تـو بهـشت بـابـایـی زیـر سـایـۀ مـادر گـاه جـنّت الـزهـرا گاه جـنّت الحـیـدر پس تو را نمیخوانیم یک غریب بی لشگر تو که لشگری برتر از فرشتهها داری هر که دیده ات گفته هـیبت خـدا داری صحبت از غریبیِّ، مرد خون جگرها شد باز روضۀ مردی که غریب و تنها شد باز روضه آقا روضـههای زهـرا شد مادری به پشت در جان فدای مولا شد ناگهان جـسارت ها کینهها هـویـدا شد مادری زمین خورد و قامت پسر تا شد بین کوچه این کودک گرد و خاک بر پا کرد زیر دست و پا افتاد جان فدای زهرا کرد
: امتیاز
|
زبانحال امام مجتبی علیهالسلام در هنگام شهادت
نیـمۀ شب زهـر بر داغ دلـم کـاری شده غربتم در خانهام عمریست تکراری شده خون دلهایی که خوردم از لبم جاری شده خواهـرم زینب کجایی موقـع یـاری شده من که عمری مهربانی کردهام با اهل شهر قسمتم آخر ز دست همسرم گردید زهـر من که عمری گریه کردم از فراق یارها گـریه کردم با نظر بر تـیغ ها، مسـمارها گـریه کردم با نگـاهی بر در و دیـوارها با عبور از کوچه های شهر مُـردم بارها از در و دیـوارهای شهـر دیگـر خـستهام روضه خوان حیدر و آن دستهای بستهام نیست مثل من کسی از راز مادر با خبر شکر حق گویا نشد از کوچه حیدر با خبر گرچه بابا بود از جـریـان آن در با خبر نه پدر، زآن، با خبر شد نه برادر با خبر یاس پیغمبر چو پرپر بر زمین افتاده بود گوشواره گم شد و مادر زمین افتاده بود رفتن از ماندن به یادِ داغِ مادر بهتر است وقت جان دادن سرم بر پای خواهر بهتر است گر تو باشی زینبم حال برادر بهتر است دیدن خون جگر در تشت از سر بهتر است خواهرم زینب پس از این هستیِ من هستِ تو قـاسم و عبـدالـلهم را میسپارم دست تو میزنندت با عصا و سنگ، تک تک یا حسین روز تو بدتر ز روزم هست بی شک یاحسین پیکـرت مثل زره گردد مشبّک یا حسین غم مخور بر من که لا یومَ کَیومک، یا حسین کُشته در اوج عطش بی یار و سقّا میشوی وای از آن روزی که در گودال تنها میشوی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
عـمری در آشیـان غـریب مدینـهایم مـا از فـدائـیـان غـریب مـدیـنـهایـم ما را صدا زنید نمک گـیر مجـتبی مـدیـون لـقـمه نان غـریب مدیـنهایم هستیم اگر گـدای حسین، زیر منّـته الطـاف بـی کـران غریب مدیـنـهایم این افـتخـار ماست فـقـط زیـر سایۀ دسـتـان مـهـربـان غـریب مدیـنهایم سالی یکـی دو روز کـفایت نمیکند هر روز میهـمـان غریب مـدینـهایم ذکر حـسن به ما پر پـرواز میدهد مـرغـان آسـمـان غـریب مـدیـنـهایم زهرا، علی، حسین دعاگویمان شوند وقتی که روضه خوان غریب مدینهایم خانه خراب غصۀ این قبر خاکی و بی شمع و سایبان غـریب مدیـنهایم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
در کـوچه پـای آمدنـش تـیـر میکـشد از سمت گـوش تا دهـنش تیر میکشد این طفل هر زمان که به در میکند نگاه بی وقـفـه چـارچوب تنش تیر میکشد مـادر چـقـدر دلنگـران سکوت اوست فـهـمـیـده سیـنـۀ حـسنـش تـیر میکشد نام حسن ردیف غزلهای غربت است حتی ردیـف تَن تَ تَـنـَش تیر میکشد این بار زهـر کـینه بر او کارگـر شده هی لخته لخته هی دهـنش تیر میکشد زینب نـشستـه پـارۀ تن را نظـاره گـر با هر نفـس نفـس، بـدنش تیر میکشد از بس که گریه کرده در این ماتم عظیم چـشمان خیس سینه زنش تیر میکشد شـاید که یـاد کـربـبلا میکـنـد حـسین وقـتی که دارد از کـفـنش تیر میکشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
پر کشیدم در هـوای با صفای مجـتبی که رها میگردم امشب در هوای مجتبی جای معنای کرم نام حسن باید نوشت حـاتـم طایی گـدای دست های مجـتـبی پـا به پـای فـاطمـیـه باید ای اهـل بکاء بیشتـر گریه کـنم پـای عـزای مجـتبی در قیامت مستحق لطف زهرا و علیست عاشقی که دل سپرده بر ولای مجتبی از دلم دل میبرد در گوشۀ "باب الجواد" فکر "باب القاسم"صحن و سرای مجتبی خاطرات کوچهای باریک؛ داغ فاطمه مانده روی خاک کوچه ردّپای مجتبی زهر مثل خنجری از حنجرش خون میمکید گوشۀ حجره به پا شد کربلای مجتبی یا کـریـمم بر فـراز قـبـر آقـایی کـریم التـماس دست های خـالی مـایی کـریم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
دنیـا چه با عـزیـز دل بـوتـراب کرد؟ ابری رسید و خون به دل آفـتاب کرد سنی نـداشت یکـشبه مـویش سفـید شد رویش حنا کشید غمش را خضاب کرد از کـوچـههای تـنگ دگر رد نمیشود این کوچهها چقدر حسن را عذاب کرد! دستی که خورد بر روی مادر به کوچهها آن دست گـنبد حسنش را خـراب کرد چون روزه بود تشنگیاش اوج میگرفت وقـت اذان رسـیـد تـقـاضـای آب کـرد فـهمـیـد آب نیـست ولی باز سر کـشید این زهر لعنتی جگرش را کباب کرد سوزاند زهر از نوک پا تا سرش ولی چون راحـتش نمود ز دنیا ثـواب کرد از دوست زخم خورد و ز بیگانهها جدا دنـیـا چه با عـزیـز دل بـوتـراب کـرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
از بـارِ داغـش پشتِ پـیغـمبر شکـسته تنهـاتـرین سـردار بیلـشگـر شکـسته سجـادهاش بر غـربتِ او گـریـه کرده پـایِ غـریـبـیاش دلِ منـبـر شـکـستـه بخشید آنکَس را که زد خنجر به ساقَش او دستگـیـری میکـنـد از هر شکـسته تـا زهـر را نـوشـیـد فـرمـود:آه مـادر راحت شد این آئـینـۀ یکـسر شکـستـه بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست امـا دلـم را نـاکـسـی دیگـر شکـسـتـه یک کـوچۀ باریك و دو دیـوارِ سنگی یک راه بُن بست و دو برگ و بر شکسته در زیر پـاها گـوشـواره خـوردتر شد خـنـدیـد وقـتی دید نیـلـوفـر شـکـسـتـه خون لخته از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت فهـمیـدم از دیـوارِ کوچه، سر شکـسته لایـوم کَ یومَک حـسیـنم گریه کم کن تنها نه من، از گریهات خواهر شکسته میبیـنـمت با مـادرم بر شیـبِ گـودال در لا به لایِ نیـزه و خـنجـر شکـسته ای کـاش میشد تا نـبـیـنم ساربـان هم انـگـشت را دنـبـال انگـشتـر شکـستـه
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای كه داغ تو شراره به دل خواهر زد مرغ دل در قـفـس سینـۀ من پرپر زد چه كسی آتش كین زد به دل سوختهات كه غمت شعلۀ غم بر جگر خواهر زد آسمان كاش به روی سرش آوار شود آن كه از پشت سر تو به دلت خنجر زد آن كه آتش به حرمخانۀ عصمت زده بود طعنـه و زخم زبان بر دل تـو آخر زد چشمم افتـاد چو بر باغ پُـر از لالـۀ تو پـاره هـای دل تـو، بـر جگـرم آذر زد از حـریم نبـوی تـا كه جـدا شـد بـدنت دشمـن آتش ز غمت بر تن پیغمبـر زد تیـر زد بـر بـدنت دشمـن دیـرینـۀ مـا باهمان دست كه سیلی به رُخ مادر زد خون دل ریخت حسینم كه گه دفن تو دید تیر بگذشته ز تابوت و ز پیكر سر زد دفتر شعـروفائی ست پُر از خون دلش بس كه فریاد به سوگت ز دل مضطر زد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
وقـتی بـنـای خلقت دل را گـذاشتـند آن را به عشق روی تو شیدا گذاشتند هر دل که مایل قَدِ سرو تو دلبر است بهـرش کـنار، جنّت اعلیٰ گـذاشتـند بعد از دو ماه گـریۀ ما بهـر کـربـلا اذنی بـرای گـریـه به آقـا گـذاشتـنـد تا گریه کن به داغ عزای حسن شدم این آبـرو ذخـیـرۀ عـقـبیٰ گـذاشتـنـد هرکس که پای غربت تو سینه میزند در طالعـش سعادت فـردا گـذاشتـند "با صد امید حامی مادر شدی ولی" داغ غمی ز کوچه به دلها گذاشتـنـد دستی پـلـیـد آمد و رویی کـبـود شد آنجا بنای خونجـگـری را گـذاشتـند آن کوچه بود قاتل تو، آن غـم عظیم روزی که داغ بر دل زهرا گذاشتند خواندی تو روضه در دم آخر ز کربلا روزی شبیه روز دهم نیست ای خدا
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شبهاي بي ستاره ترينت سحـر نداشت غم نوحه هاي سينۀ تنگت اثر نداشت يوسف ترين غريــبِ خــدا مـاهِ آسمان ازحالِ توسراغ به جزچشمِ تـرنداشت اي حضرتِ صبورترين اي امام صلح ايوبِ صبر طاقتِ صبر اينقدر نداشت شهرِ مدينه بعــدِ علــي خـود گواه بود هرگز زمانه اي ز تومظلوم ترنداشت رد مي شدنــد از رويِ خاكــسترِ دلت اصلاً كسي از آتشِ قلبت خبر نداشت گفتند واجب است حسن سرزنش شود از اجرِ اين فريضه مدينه حذرنداشت بازم غـريبــه ها بــه خدا دوستي نبود دركوچه هاي طعنه تو را نيشترنداشت بر منبرِ رســولِ خــدا صـبِّ مرتضي بر لب خطيب تكه كلامي دگر نداشت يك عمـر خـاطراتِ دلت را ورق زدم جزاشك وآه وغصه وخونِ جگرنداشت از خاطراتِ آتــش و از مـيخِ در بگير تاگوشواره اي كه دگرگوش برنداشت از سينه اي كـه آينۀ سنگ خورده بود تاگيسوئي كـه رنگِ حنايش اثرنداشت ازچادري كه وصله دگرچاره اش نبود ازكوچه اي كه راهِ گريزي دگرنداشت يك شب دوشب نه بلـكه چهل سالِ آزگار كابوسِ كوچه ازسرِتودست برنداشت صد پاره كرده اي جگرت راكريمِ دل وقتي كه دردجائي ازاين خوبترنداشت
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یاسی به رنگ سبز زگلخـانه می رود یا رب خدایِ درد ز کـاشـانه می رود اینــجا هــزار تــیر بـه تشییع اش آمده تا کس نگوید از چه غریبانه می رود خون میچکید از کفنش بعد تیـر خصم گویی دوبـاره فاطمه بر شانه می رود فــریاد خـواهری پی تــابوت می رسد مــادر نـدارد این که غریبانه می رود
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مرد غریب شهر، کبود است پیکرت آهسته تر شده ست نفـس های آخرت آقــای مــن در آن وطــن مــادریِّ تـو یک مرد هم نبود شود یارو یاورت؟ ای وای من کــه خــانه شده قتلگاه تو سوزم از این که قاتل تو بوده همسرت چون تکه پـارۀ جگـرت را به طـشت دید آهـی کشید ازدل ومی گفت خواهرت: ای بعــد مــادر و پـــدرم سر پناه من آورده زهرکینه ی دشمن چه برسرت روزی که پیش چشم توآیینه ی رسول افــتــاد روی خــاک مـدیـنه بـرابرت خون میچکد زگوشۀ لب های تو ولی تصـویر کـربلاست درآن دیــدۀ ترت معــلوم شـد فراق تو داغی عظیم بود بــاسـوگــنامه ای که سروده برادرت حــالا تویی و آن کـرم بی نهایـت ات حالا منــم گدای قــدیـمــی ایــن درت یک لقمه نان دهی ندهی شکر می کنیم مـا را نــوشــته انــد بــمانیم نـوکرت یک روز اگر که گنبد زردت بنا شود میخواهم از خدا که شوم من کبوترت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
خوابــــید جــمل تـا تب طوفان تو آمد تا رخشش شمشیر ســر افـشان تو آمد خیبرشکنی دررگ ودرخون شماهاست بــی باکــی حـیدر همه در جان تو آمد آن قدربه زیرضرباتت سروتن ریخت تــا فــتنهٔ خون دســت به دامان تو آمد شــمشیــر بــزن تـا که بدانند ابالفضل از جــذر و مــد آتــش میــدان تــو آمد ما لب به لب از کفرکویری شده بودیم تا این که نظر کــردی و باران تو آمد معــنای مــسلمان شــدنم طرز نگاهت توحــید من از کــوثر چــشمان تـو آمد بر پای کریــم چه کــسی سر بگذاریم ما غیــر نگــاه تــو پناهــی که نداریم آباد شــد آن جــا که شــما پــا بگذاری صــد پنجــرهٔ رو به خدا جا بگــذاری درشهـر ری چشم من از نسل کریمت یک ســید عالــی نســبی را بــگذاری تا مملــکت از آبــرویــش امـــن بـماند در ســاحلــش آرامــش دریـا بگذاری در کام پسر بچه خـود جـام عـــسل را تـــا روز دهـــم روز مــبادا بگــذاری لا یوم کیومـک همـه ی درد تــو بوده تــو ســر بــه حـسینیه غم هـا بگذاری انــگار تــویی در دل گــودال که بازو در تاب و تب تـیغ درآن جـا بگذاری محبوب ترین داغ نصیب توحسین است غم نامه ی چشمان غریب توحسین است
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
روی لـعل لب تو لـختِ جگـر می بـیـنم دور چـشـمـان کـبـود تـو اثـر می بـیـنم زخـم ها روی جـگـر داشتی و دَم نَزَدی حـاصل خـون دلـت را چـقـدر می بینم قتل صبری که تو را کُشت غـمِ زهرا بود جگـرت را ز همه سـوختـه تـر می بینم چه شـده یوسف ما حـال دگرگـون دارد این چه حالی است تو را زیرو زبرمی بینم چهره ات سبز شد و حال تو شد حال وداع رنگ رخسار تو را زنگ خطرمی بینم این چه زهری است که غمهای چهل ساله رسید طشت را در بر تو دشت جگر می بینم گـوئـیا محـتـضـرم مـخـتصری می ماند داغـت انگـار به هـنگـام سحر می بینم بـه حسـینم برسانید حسـن رفـتـنی است مـقـتـلت را حـسنـم کوچه و در می بینم نـه فـقـط یـار نــداری که کـند دفـع بـلا همسرت را به حرم خصم دگر می بینم کُـشـتـنـت تــوطـئـۀ آکــلـة الاکـباد است این چه ظلمی ست که بر قرص قمر می بینم ترسم این قوم دَغا دست به شمشیر بَرند روز تشیـیع تـو را روز شَـرَر می بینم پیـش چـشـمان هــمه آل بنی هـاشـمـیان سخـت عـبـاس تو را دیـدۀ تـر می بینم
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
می سوخت ازشرارۀ زهر و توان نداشت کاری که جعده کردزدشمن گمان نداشت خون دلی که درهمه ی عمرخورده بود بهر خروج ، راه دگـر جز دهان نداشت می خواست چونکه دست تاسف زندبه هم بی تاب گشته بود ودگر آن توان نداشت عمری شنید طعنه و تـهمت از این و آن راهی جزاین برای رهایی ازآن نـداشت غلطان به خاک حجره شد وآن زمان دگر جز آه سینه سوز ودل خونفشان نداشت می خواست تاکه لب به سخن واکند ولی حرفی به غیرخون جگر برزبان نداشت بر غربتش نشانه اگر طشــت خون نبود این بس که بین خانۀ خودهم امان نداشت در زندگی به طالـع او غم ســرشــته بود آنکه ستــاره ای بـه هفت آسمان نداشت آوارگی ببیــن و غــریبـــی کـه روز غم یــک یـار با وفا حـسن در جهان نداشت
: امتیاز
|
زبانحال امام مجتبی علیهالسلام در هنگام شهادت
سوختم از زهر و آبی غیرچشم ترنبود جای شمعی آب گشته غیر خاکستر نبود دل اگرشوق وصال دوست رادرخودنداشت کاسۀ زهراینقدرشیرین وجان پرورنبود طشت باغ لاله بودو خون دل گلهای او در میـان بــاغ غیـر از لالــۀ پرپر نبود من همان سردارتنهایم که از یاران من در ره عشق ووفا یک تن مرا یاور نبود بیشــتر از لاله ها در سیـنۀ من داغ بود وز غــم عـالم غم واندوه من کمتر نبود مادرم درپیش چشمم سیلی ازبیگانه خورد آتــشی بـــرجانم افــتاد و مرا باور نبود در کـنار بــسترم دیدم حسینم گریه کرد لحظه ای جانسوزترزان لحظۀ آخرنبود گرچه شد تابوت من آماج تیر دشمنــان شادم ازاینکه درآنجا خواهرم دیگرنبود ضربت تیر عدورا چوب تابوتم گـرفت حـائلی مـــابین مـــیخ و سینۀ مادر نبود کی وفائی روز ما تاریکترمی شد زشام گرکه دودی بر فلک از آتش آن درنبود
: امتیاز
|
شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
رســم کریم هاست غـم یار میـخورند درعمرخویش غصه بسیارمیخوردند راز نگفــته در دلــشـان مـــوج میزند ازدوست زهروطعنه زاغیارمیخورند زیــر عبــا زره به تـن خویش میکنند وقــت نــماز خـون دل زارمـیخورند حتــی ســپاهیان و غلامان یک کریم نان را به نرخ درهم ودینار میخورند پایــین مــنبرنــد و علــی لـعن میشود خشم مـدام خویش علی وارمـیخورند هرشب فقط به سجده وهرروزروزه اند یک کـاسه آب لحظه افطار میخورند از همـــسرانــشان طـــلب آب میکنند اما به جـاش زهر شرربـار میخورند این زهــر را نه از سـتم همسرانشان این زهررا زکوچه و دیوار میخورند موی حـــسن ز غصه زهرا سپید شد رسم کــریم هاســت غم یار میخورند
: امتیاز
|